۷ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۰۶ پ
کوه بلندی بود که لانه ی عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. زلزله ای کوه را به لرزه درآورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه ی کوه به پایین بلغزد. برحسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگه دارد تا جوجه به دنیا بیایید. یک روز تخم شکست و جوجه عقاب ار آن بیرون آمد. جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد. هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سال ها زندگی خروسی، از دنیا رفت.
این همان تفکری است که سبب می شود بسیاری از داوطلبان در کنکور به اهداف خود دست پیدا نکنند. تفکرات محدود کننده ای که سبب می شود ما فکر کنیم نمی توانیم، در حالی که در درون ما این توانایی بالقوه نهفته است.
بـدون رنـج و زحمــــت هـیـچ موفــقـیـتــــی حاصـــــل نمـــــــی شــــــــود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگه دارد تا جوجه به دنیا بیایید. یک روز تخم شکست و جوجه عقاب ار آن بیرون آمد. جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد. هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سال ها زندگی خروسی، از دنیا رفت.
این همان تفکری است که سبب می شود بسیاری از داوطلبان در کنکور به اهداف خود دست پیدا نکنند. تفکرات محدود کننده ای که سبب می شود ما فکر کنیم نمی توانیم، در حالی که در درون ما این توانایی بالقوه نهفته است.
بـدون رنـج و زحمــــت هـیـچ موفــقـیـتــــی حاصـــــل نمـــــــی شــــــــود.

